جواب درسهایی از قران

جواب درسهایی از قران

جواب درسهایی از قران

جواب درسهایی از قران

درسهایی از قرآن با موضوع نقش امام باقر(علیه‌السلام) در پرورش عالمان دین

,جواب درسهایی از قران, پاسخ درسهایی از قرآن, جواب درس هایی از قران, پاسخ درس هایی از قران, جواب درس هایی از قرآن, پاسخ درس هایی از قرآن, پاسخ درسهایی از قران, جواب درسهایی از قرآن, درسهایی از قرآن, درسهایی از قران, پاسخ سوالات درسهایی از قرآن, جواب سوالات درسهایی از قرآن, درس هایی از قران, جواب درسهایی از قران این هفته, درسهایی ازقران, درس هایی از قرآن, پاسخ سوالات درس هایی از قران, پاسخ سوالات درسهایی از قران, جواب سوالات درس هایی از قران, جواب سوالات درسهایی از قران, جواب مسابقه درسهایی از قرآن, پاسخ سوالات درس هایی از قرآن, درسهایی از قرآن جواب, پاسخ درسهایی ازقران, جواب درسهایی ازقران, سوالات درسهایی از قرآن, جواب سوالات درس هایی از قرآن, پاسخنامه درسهایی از قرآن, پاسخ درسهایی ازقرآن,
 فروشگاه تی شرت محرم طرح عرشیان,فروش تی شرت محرم طرح عرشیان,فروش اینترنتی تی شرت محرم طرح عرشیان,فروش آنلاین تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید اینترنتی تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید پستی تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید ارزان تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید آنلاین تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید نقدی تی شرت محرم طرح عرشیان,خرید و فروش تی شرت محرم طرح عرشیان,فروشگاه رسمی تی شرت محرم طرح عرشیان,فروشگاه اصلی تی شرت محرم طرح عرشیان,بهترین تی شرت محرم طرح عرشیان,
نقش امام باقر(علیه‌السلام) در پرورش عالمان دین
تاریخ پخش: 18/06/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزان پای تلویزیون شب جمعه‌ای است که با شهادت امام باقر تطبیق می‌کند. مقداری می‌خواهیم راجع به امام باقر صحبت کنیم. نکات آموزنده و درسی. خود امام باقر در کربلا بود. چون امام سجاد در کربلا بود، امام سجاد بچه‌اش را هم آورده بود.
1- حضور امام باقر(علیه‌السلام) در ماجرای عاشورا
امام باقر سه، چهار ساله بود. یعنی امام باقر صحنه کربلا را دیده بود. شهادت امام حسین را دید. اسارت زینب را دید. کوفه و شام هم رفت. امام باقر می‌نشست، امام جمعه به امیرالمؤمنین لعنت می‌کرد، طبق دستور معاویه. به گفته ابن ابی الحدید. امام باقر بچه بود، می‌دید خطیب امام جمعه به امیرالمؤمنین ناسزا می‌گوید. جسارت‌ها را دید. به امام باقر می‌رسیدند، به جای باقر می‌گفتند: «انت بقر» جسارت می‌کردند. حالا باقر یعنی چه؟ این باقر، بَقَر یعنی شکاف. دیدید نوک قایق تیز است که آب را بشکافد. هواپیما نوکش تیز است که هوا را بشکافد. باقرالعلوم یعنی علم را می‌شکافد، پژوهش می‌کند و عمیق است. گاهی وقت‌ها بعضی آیات قرآن را امام می‌فرمود: اگر من اهلش را پیدا می‌کردم از این آیه تمام دین را درمی‌آوردم. منتهی کسی نیست بفهمد، یعنی شاگرد ندارم. شناخت عمیق، این پژوهش‌هایی که الآن هست، بعضی‌هایش عمیق است. بعضی‌هایش نیمه عمیق است و بعضی‌هایش هم چسباندنی است. یک تکه از این کامپیوتر برمی‌دارد. یک تکه از آن سایت برمی‌دارد. یک تکه از آن اینترنت می‌گیرد و یک چیزهایی به هم می‌چسبانند و پژوهش‌ها هم پژوهش نیست. باقر یعنی محقق، الآن اگر شما به عوام بگویی: نفت چیست؟ می‌گوید: همین که در چراغ است. ولی آنهایی که شکافنده علم هستند از این نفت در دنیای پتروشیمی هزار چیز در می‌آورد. از این نفت هزار چیز درمی‌آورد. امام باقر یعنی یک عمقی دارد...
ما از دریا چه می‌فهمیم؟ آب... آنهایی که یک خرده واردتر هستند، شنا هم می‌روند. شیرجه هم می‌روند. آنهایی که واردتر هستند وسط دریا شیرجه هم می‌روند. غواص کسی است که در عمق دریا می‌رود و لؤلؤ و مرجان بیرون می‌آورد. این را باقر می‌گویند. یعنی در عمقش رفت و نکته بیرون آورد. حالا برای اینکه یک خورده باقر را معنا کنم، یک مطلبی را در یکی از جلسه‌ها گفتم. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

گشایش‌های الهی، در زندگی اهل ایمان 06/03/95

 

گشایش‌های الهی، در زندگی اهل ایمان
تاریخ پخش: 06/03/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این نیم ساعت بحثمان این است که اسلام بن بست ندارد. یعنی اگر بفهمیم که درها بسته نیست، دنیا به آخر نرسیده است، شد، شد، نشد، نشد! خیلی فکر نکنیم که حالا اگر این گروه مذاکره کننده، در مذاکراتشان چند بار به آن گروه پنج به اضافه یک گفتند که حالا خیلی هم گردن‌کلفتی نکنید، دنیا بن بست ندارد. افرادی که مثلاً فکر می‌کنند باید طلاق بگیرند. فکر می‌کنند باید خودکشی کنند. فکر می‌کنند باید به سیگار و شراب پناه ببرند. فکر می‌کنند که یک حادثه‌ای رخ داده است، در ذوقشان خورده است، پولشان رفته است، جانشان رفته است، حتی آبرویشان رفته است. این‌ها فکر می‌کنند که دیگر به آخر خط رسیده‌اند. موضوع بحث من این است که دنیا، یعنی اسلام بن‌بست ندارد. این عنوان بحث ما است.
1- پذیرش توبه از گناهان کوچک و بزرگ
بسم الله الرحمن الرحیم. اسلام بن‌بست ندارد. راه باز است. برای همه راه باز است. نمونه‌هایی را از قرآن برای شما بگویم.
برای هر گناهی توبه است. حتی کسانی که خدا را رها کردند و به سراغ گوساله رفتند. خیلی بد است. دیگر از این بدتر نمی‌شود. حضرت موسی بنا بود سی روز برود کوه طور برای مناجات. تورات بیاورد. سی روز که تمام شد، ده روز هم تمدید کردند. گفتند:‌ سی روز چهل روز بشود. در این ده روز یک هنرمند مجسمه ساز به نام سامری بود. طلاها را گرفت و از این طلاها یک گوساله درست کرد. طوری هم درست کرد که اگر باد به او می‌خورد، مثل این سوتک‌ها و سوت‌هایی هست که در زمین ورزش، فشار هوا به آن می‌آید و سوت می‌زند، این وقتی هوا با فشار وارد گوساله می‌شد، این ور ور می‌کرد. «عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ» (طه/88) گفت: «هَـٰذَا إِلَـٰهُکُمْ» اصلاً خدایی که می‌خواهید، همین گوساله است. «وَإِلَـٰهُ مُوسَىٰ» خدای موسی هم همین گوساله است. عده‌ای هم رفتند و گوساله پرست شدند که قرآن می‌گوید: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) یعنی خدا را... در عین اینکه خدا را رها کردند و رفتند سراغ مجسمه گوساله، قرآن می‌گوید: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ» (بقره/52) با اینکه گوساله پرست شدید، باز هم من شما را می‌بخشم. یعنی چه؟ یعنی بن بست نیست. «إِنَّ اللَّـهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» (زمر/53)
حتی گاهی وقت‌ها بدی‌ها تبدیل به خوبی‌ها می‌شود. حتی در قرآن یک آیه داریم که می‌فرماید: «یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» (فرقان/70) من این را وقتی می‌خواهم مثال بزنم، می‌گویم مثال باغچه! در باغچه آب کثیف فرو می‌رود و گل بیرون می‌آید. همان خدایی که سیئات را تبدیل به حسنات می‌کند. آب کثیف پایین می‌رود، در خانه‌های خودمان، در این چاه زباله می‌رود، چند متری‌اش آب زلال بیرون می‌آید. نه فقط خدا «یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» زمین «یُبَدِّلُ اللَّـهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» است. بن بست نیست. فکر نکنیم که نه! من دیگر آب از سرم رد شده است. من دیگر آبرویم رفته است. من دیگر در درس خواندن موفق نمی‌شوم. من دیگر از وقتم گذشته است. همین طور تا به یک کسی می‌گویی... ما چندهزار نفر داشته باشیم در ایران که از کلاس سوادآموزی به دیپلم رسیدند، دیپلم که چیزی نیست، به لیسانس رسیدند، بالاتر از لیسانس، فوق لیسانس شدند، پزشک شدند. جزء مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم شدند، آیت الله شدند. کسی نباید بگوید که از من گذشته است. این کلمه‌ی از من گذشته است را کنار بگذاریم. بن بست نیست. 
برای دیدن ادامه مطلب گشایش‌های الهی، در زندگی اهل ایمان  اینجا را کلیک کنید

درسهایی از قرآن با موضوع ارزش دانش و آداب دانش اندوزی (1)

توقعات بجا و نابجا(1)

ارزش دانش و آداب دانش اندوزی(1)

تاریخ پخش: 20/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث‌ها در آخر سال 94 بناست پخش شود. برای اهمیت تعلیم و تعلم، گرچه باید اول مهر بگوییم، ولی اول مهر هم گفته‌ایم، حالا هم می‌گویم. پنجاه نکته نوشته‌ام، که این‌ها را بگویم. تقاضایم این است که اگر مربی تربیتی، طلبه، معلم، استاد دانشگاه،‌ پای جلسه هستند. این‌هایی که به یک نحوی یا استاد و یا شاگرد هستند، حوزه‌های علمیه! این‌ها را باید بنر کنند. نه اینکه چون حرف من است. چون حرف خداست. و چون از روایات انتخاب شده است. آدم تذکر داشته باشد. درس را همه می‌خوانیم. الان دنیا در حال درس خواندن هستند. منتها مشکلات حل نمی‌شود، مشخص است که در این درس‌ها یک گیر و گوری است. به آن گیر و گورها امروز یک نگاهی کنیم.
1- معلّمی، کار خدا و پیامبران
در اهمیت درس اول اینکه کار خداست. گرچه امام فرمود:‌ معلمی شغل انبیاء ‌است. ولی کار خدا هم هست. چون « الرَّحْمَـٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمان/1و2) کار پیغمبر هم هست. «وَیُعَلِّمُهُمُ» کار جبرئیل هم هست. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» (نجم/5) معلمی کار باارزشی است.
وقتی مردم گفتند: طالوت به درد رهبری نمی‌خورد. چون مردم از پیغمبرشان یک فرمانده نظامی خواستند، که به رهبری او بجنگند. پیغمبر گفت: «إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا» (بقره/247)‌ خداوند گفته است طالوت! گفتند:‌این جیبش خالی است. گفت: لازم نیست که پول داشته باشد. «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» یعنی ارزش این که طالوت به درد رهبری می‌خورد، سوادش است. تمام درجات به علم بستگی دارد. مجتهد ما باید اعلم باشد. یعنی باسوادترین باشد. قاضی باید مجتهد باشد. این ارزش علم است. تنها آیه‌ای که می‌گوید: برپا! راجع به عالم است. ما نشسته‌ایم، فقط یک جا دستور می‌دهد: ‌برپا! «انشُزُوا» (مجادله/11) یعنی برپا!  چه کسی آمده است؟‌ «یَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله/11) «آمَنُوا» مؤمن اگر وارد شد، «أُوتُوا الْعِلْمَ» دانشمند اگر وارد شد، «انشُزُوا» یعنی برپا! خدا دستور داده است، ‌عالم که وارد شد، برخیزید!
خداوند با همه‌ی مردم حرف زده است، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» در قرآن زیاد است. اما بعضی جاها می‌گوید: «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» این تکه را برای باسوادها گفته است. یعنی ارزش علم است.
خداوند ما را که خلق کرد، درباره‌ی خلق ما به خودش «کَرِیم» گفته است. «مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» (انفطار/6) اما درباره‌ی علم که سخن می‌گوید، می‌فرماید: «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ» (علق/3) یعنی وجود انسان را با کرم خودش خلق کرد و آموزش انسان را با اکرمیت خودش خلق کرد. وجود ما با صفت کریم آفریده شد، ولی آموزش ما «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
2- علم آموزی، بدون قید مکان و زمان و ایمان
«العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِیاءِ» (بحارالانوار،ج1،ص164) شعار خوبی است. علم زمان ندارد. «ز گهواره تا گور دانش بجوی» علم مکان ندارد. «و لو بالثریا، و لو بالصین» نه زمان دارد، نه مکان دارد. شرط ندارد. علم پیدا کنید، ‌حتی از آدم بی‌دین! در جبهه‌هایی که مسلمانان اسیر می‌گرفتند،‌ پیغمبر فرمود: هر اسیری که ده مسلمان را باسواد کند،‌ آزادش می‌کنیم. یعنی حتی آموزش از آدم کافری که با جنگ من آمده است.
حالا یک مشت روایت است که این‌ها را از کتب مخلتف می‌خوانم. جلد اول و دوم بحار الانوار درباره‌ی علم است. من یک تورقی کردم، و کلماتی را از آن استخراج کردم.
مونسی در وحشت! اینکه گفتم بنر شود، اینها است. علم مونسی است در وحشت، رفیقی است در غربت، هم سخنی است در خلوت، حربه‌ای است برای دشمن، زینتی است برای دوست،‌ حیاتی است برای دل، نوری است برای چشم، درجه‌ای است برای قیامت، وسیله‌ای است برای عبادت و عمل! خیلی از گناهان ما به خاطر جهل است. «عَصَیتُکَ بجَهْلی» در مناجات آمده است. این کار را کردم،‌ نمی‌دانستم. الان هم در جامعه‌ی ما خیلی از گناهان به خاطر جهل اتفاق می‌افتد.
تحصیل علم در هر حال واجب است. «فریضه فی کل حال» (روضة الواعظین،ص10) آموزش علم حسنه است، یادگرفتنش عبادت است، مذاکره و گفتگو و مباحثه‌اش تسبیح است. عملش جهاد است. آموزش علم به دیگران صدقه است. کسی که آماده تحصیل می‌شود، ثوابش به اندازه کسی است که آماده جبهه می‌شود.
تا اینجا مربوط به کل علم بود. حالا علم طلبگی را بگویم. یکی دو نکته بگویم. علمی را که انسان به واسطه‌ی آن بتواند باطلی را رد کند و گمراهی را هدایت کند، پاداش چهل سال عبادت را دارد. ارزش علم طلبگی است. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

توقعات بجا و نابجا(1)

توقعات بجا و نابجا(1)
توقعات بجا و نابجا(1)
تاریخ پخش: 29/11/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی راجع به توقعات نابجا یا توقعات بجا داریم. نزد خیلی‌ها که می‌نشینیم، ناله می‌کند، بعد می‌بینیم ته ناله‌اش یک توقعی دارد.  همه هم با کم و زیادش گرفتار هستیم. توقع بجا یا نابجای همسر از همسر، پدر و مادر از فرزند، فرزند از پدر و مادر، مردم از دولت، دولت ازمردم، این بحث توقع را من امروز می‌خواهم بازش کنم. خیلی هم بحث مهمی است. همه مشکلات هم سر همین است. بسیاری از مشکلات. و ما در مقابل این توقعات باید چه کنیم؟
اولین مشکل خود شیطان است. توقع داشت می‌گفت: من به آدم سجده نمی‌کنم، چون نژاد آدم از خاک است، نژاد من از آتش! من چون نژادم برتر است، به او سجده نمی‌کنم. خوب این از آن ریشه‌ی ریشه شروع کنیم.
1- توقع نابجای فرشتگان از انسان
وقتی خدا به فرشته‌ها گفت می‌خواهم خلیفه خلق کنم، به نام انسان، گفتند: خدایا ما تسبیح می‌کنیم، تو را «وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ» (بقره/30) ما تو را تقدیس می‌کنم، تسبیح می‌کنیم، ما بنده تو هستیم، تو را عبادت می‌کنیم. این بشر خونریز است، از خیر این بگذر. خلقش نکن. یعنی فرشته‌ها هم، چنین تصور می‌کردند که چون عبادتشان بیش‌تر است، این‌ها هم نزد خدا خیلی مقرب هستند. و انسان را تحقیر کردند، ولی خوب خدا با یک نمایشی نشان داد که ولو شما عبادتتان بیش‌تر است، ولی انسان یک ظرفیتی دارد که ظرفیتش از ظرفیت شما... «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» خداوند همه علوم را به آدم نشان داد، بعد به آدم گفت این علوم را مطرح کن، حضرت آدم علوم را که مطرح کرد، گفتند: ما این اطلاعات بشری را نمی‌توانیم داشته باشیم. علم بشر بیش از ما است.
اینکه انسان گاهی اوقات فکر می‌کند که من فوق لیسانس هستم، زشت است قالی ببافم، فوق لیسانس هستم، نجاری بروم؟ یک توقعی پیدا شده است، یک مدرکی گرفته است، این مدرک نمی‌گذارد دنبال کار برود. توقعش این است که دولت استخدامش کند. دولت هم نمی‌تواند هفت میلیون لیسانس و فوق لیسانس و دکتر را استخدام کند. وقتی نمی‌تواند، استخدام کند، در خانه می‌نشیند و به زمین و زمان دری وری می‌گوید. افسرده می‌شود، دری وری می‌گوید. ضد انقلاب می‌شود، بعضی‌هایشان معتاد می‌شوند، بعضی‌هایشان به گناه گرفتار می‌شوند، انواع گناه‌ها، خلافکاری می‌شوند، این در ذهنش این است که من نباید کار بکنم، می‌خواهم کار نازک بکنم و نان کلفت بخورم. یعنی اگر کارگری بروم باید کار کلفت بکنم، نان نازک بخورم. این توقعاتی که ما داریم، خیلی مهم است.
برادران یوسف چرا یوسف را در چاه انداختند؟ می‌گفتند که «لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِینَا مِنَّا» (یوسف/8) چرا بابای ما یوسف را از ما بیش‌تر دوست دارد؟‌ »وَنَحْنُ عُصْبَةٌ» ما جمع قوی هستیم، یوسف یک بچه است. چرا یک پسر سیزده چهارده ساله را بیش‌تر از ما آدم‌های درست... ما ده دوازده تا برادر صد و بیست کیلویی هستیم، چرا آن سیزده ساله را دوست دارد؟‌ «وَنَحْنُ عُصْبَةٌ» این خلاف توقعشان بود. به کجا کشیده شد، به حسادت. برادر را در چاه بیاندازند. از چاه در بیاید و زندان بیفتد. همه‌ی مشکلاتی که برای یوسف پیش آمد برای این بود که در ذهن برادران این بود که ما بهتر هستیم. این همینطور از آن‌جا شروع می‌شود، تا الان آمریکا می‌گوید مثلاً باید اسراییل، یا اسراییل یا آمریکا یا بعضی از کشورها، می‌گویند: ما باید فلان امکانات را داشته باشیم،  کشورهای دیگر نداشته باشند. اینکه ما برتریم ما بهتریم... الان هر صنفی، مثلاً فرض کنید که ممکن است فکر کند که بهترین است. بالاخره این مشکل دارد.
2- توقع نزول قرآن بر صاحبان نام و ثروت
قرآن که نازل شد، یک عده گفتند: قرآن بر پیغمبر نازل شده است؟ این بچه یتیم بود، این همه بچه تاجر و بچه پولدار، چرا قرآن بر این نازل شده است. قرآن می‌فرماید: «لَوْلَا نُزِّلَ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنُ عَلَىٰ رَ‌جُلٍ مِّنَ الْقَرْ‌یَتَیْنِ عَظِیمٍ» (زخرف/31) چرا قرآن بر یک آدمی نازل نشد که یا طائف باشد، یا مکه باشد، پولدار باشد، چرا قرآن بر آدم‌های سرشناس نازل نشد؟‌
توقعات خیلی ریشه دارد، در شیطان در ملائکه، در...
حضرت نوح گفت: خدایا پسرم غرق نشود. فرمود:‌ پسر تو با بقیه فرقی نمی‌کند. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (هود/46) توقعش این بود که حالا مثلاً پیغمبر است، پسرش هدایت شود. خوب وقتی گوش نداد... زن لوط نابود شد، چون کافر بود. زن نوح نابود شد چون کافر بود. پسر نوح...
مسأله توقع خیلی زیاد است. یک کسی مثلاً حرف می‌زند، می‌گوید آقا ما مهندس این مملکت هستیم، ببخشید!!! مهندس هستید یعنی چه؟ خوب حالا مهندس هستید، فعلاً کار نیست. یک کار دیگر. آخر من برای مهندسی چهار سال درس خوانده‌ام. بابا چهار سال که چیزی نیست. من چند دفعه اخیراً حساب کرده‌ام که این چهارسالی که دانشجوها درس می‌خوانند، حساب کرده‌ام که از این چهار سال چند ماه می‌شود. در این چهار سال چهارتا سه ماه تعطیل هستند. چهار سه ماه دوازده ماه. یعنی دانشگاه تابستان‌ها تعطیل است. در چهار سال یک سالش تابستان است. پس می‌ماند سه سال! هر سالی پنجاه و دو جمعه دارد، تعطیل است. پنجاه و دو پنجشنبه هم، تعطیل است. یعنی سالی هم صد و چهار روز پنجشنبه و جمعه است. چهارسال یعنی چهارصد و شانزده روزش هم پنجشنبه و جمعه است. البته بعضی از پنجشنبه و جمعه‌ها با تابستان تطبیق می‌شود، آخرش کم می‌کنیم. تقریباً با کم و زیادش یک سالش تابستان است، یک سالش هم پنجشنبه و جمعه است. می‌شود دوسال! دو سال هر سالی، چهار سالی که درس می‌خوانند، چهار تا بیست روز تعطیل است، بین ترم می‌گویند. یعنی هشتاد روزش هم بین ترم است. چهار تا بیست روزش هم عید نوروز است. هشتاد روزش عید نوروز است، هشتاد روز هم... می‌شود صدو شصت روز. مناسبت‌های محرم و صفر و اربعین و نمی‌دانم بیست و دوم بهمن و مبعث و... اصلاً حساب کنیم این چهار سال دانشجو چند روزش سر کلاس است؟‌ تازه حالا باز مهندسین که خوب هستند، بعضی از دانشکده‌ها و رشته‌ها، حرف‌هایی را هم که می‌خوانند، به درد نمی‌خورد. جهت اطلاع است. تلویزیون یک بحثی دارد؟ صرفاً جهت اطلاع! فلان پایتخت چه کرده است، رودخانه فلان چه کرده است، اقیانوس اطلس چه کرده است، کوه هیمالیا چند متر است، خیلی خوب اطلاعات است. دانستنش جایی را آباد نمی‌کند، ندانستنش هم جایی را خراب نمی‌کند. بعد حالا یک مدرکی گرفته است، دیگر کار نمی‌کند. ما مشکل مملکتمان، مشکل درجه اولش، اخلاق است، مشکل درجه دومش اشتغال است، و این اشتغال حل نمی‌شود جز اینکه این فکر از کله بیرون برود. البته باید آموزش و پرورش یک فکری بکند. باید دانشگاه یک فکری بکند. که هر دیپلمی در این دوازده سال یک هنری یاد بگیرد که اگر استخدام نشد، در خانه زمین‌گیر و فلج نشود. دانشگاه باید یک فکری بکند که هر لیسانسی یک هنری هم بلد باشد که اگر استخدام نشد، تا آخر عمرش فلج نباشد. خاک دانشگاه را باید عوض کرد، خاک آموزش و پرورش را هم باید عوض کرد. در این خاک میوه‌هایش همین است که هست. دیپلم بی‌مهارت! لیسانس بی‌مهارت! یک مدرک و یک محفوظات، محفوظات هم یادشان می‌رود، با یک مدرک خالی دستشان به جایی نمی‌رسد. به هر حال این مسأله توقع یک مسأله خیلی مهمی است. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران 15/11/94

ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران
تاریخ پخش: 15/11/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بیننده‌های عزیز بحث را زمانی پای تلویزیون می‌بینند که پانزده بهمن است، در دهه‌ی فجر هستیم. من هم دیروز فکر کردم که چه بگویم؟ چون سی و چهار و پنج سال است که به مناسبت دهه‌ی فجر یک صحبت‌هایی کرده‌ایم. به ذهنم آمد، ویژگی‌های انقلاب‌های ما با همه‌ی انقلاب‌های دنیا چیست؟ یک بحث فشرده قرآنی و بدون تعصب! ما قبول داریم که در نظام ما ضعف‌ها و عیب‌ها و نقص‌ها و آسیب‌های اجتماعی و یک عیب‌هایی هم داریم ولی باید کنار هم بگذاریم و بسنجیم.
ویژگی‌های انقلاب ما! بسم الله الرحمن الرحیم. امتیازات انقلاب ایران بر همه‌ی انقلاب‌ها!‌
1- انقلاب اسلامی با رهبریت مرجع تقلید و هدف الهی
1- رهبر مرجع تقلید است. این مهم است. مرجع تقلید چه کسی است؟ می‌گوییم باید سعی کنیم اعلم باشد. یا اگر یقین نداریم که بگوییم والله و بالله اعلم است، جزء کسانی باشد که در ردیف اعلم‌ها باشد. یعنی باسوادترین باشد. هر کسی هم مرجع تقلید نمی‌شود. مرجع تقلید چند شرط دارد. باسوادترین، باتقواترین، بی‌هوس‌ترین، خوش‌سابقه‌ترین، ترین، ترین، ترین... رهبری‌اش اینطور نیست که یک حزبی، یک قبیله‌ای، یک نژادی و یک کودتایی باشد. رهبرش مرجعی است که فقیه، عادل و بی‌هوس است. این امتیاز اول است.
2- هدف فقط خداست. خیلی هدف به کارها ارزش می‌دهد. چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره می‌کنند. هم چاقوکش شکم پاره می‌کند و هم جراح، ولی هدف‌هایشان فرق می‌کند. چاقوکش می‌خواهد بکشد و جراح می‌خواهد عمل جراحی انجام دهد. نقل شد که یکی از همسایه‌های حضرت امام روضه داشت، می‌آمد از کوچه که برود، می‌دید که این خانه روضه است، ولی رد می‌شد و به خانه‌ی خودش می‌رفت. یک نفر به ایشان گفت آقا این همسایه‌ی شما است، روضه می‌خواند، وقتی هم شما رد می‌شوید، توقعش این است که شما یک سری به روضه‌اش بزنید. گفت: نمی‌روم به خاطر همین توقعش است. می‌خواهم برای خدا بروم. نه به خاطر اینکه این دم در خانه ایستاده است و نگاه می‌کند. چون دم در خانه ایستاده است و نگاه می‌کند، من به خاطر نگاه او نمی‌خوام در رودربایستی گیر کنم. می‌خواهم برای خدا بروم. این خیلی مهم است.
یک قصه بگویم. حضرت امیر(علیه‌السلام) مهمان بود. آمد منزل و یک چیزی خورد و رفت. فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) به او گفت: شما امشب مهمان هستید، چرا غذا می‌خورید؟ گفت: گرسنه هستم. نگرانم که به خاطر سور به مهمانی بروم. برای شام بروم. برای شام نمی‌خواهم بروم. می‌آیم یک چیزی می‌خورم که اگر می‌روم، چون یک مؤمن من را دعوت کرده است، به خاطر دعوت مؤمن می‌روم. نه به خاطر شام. آخر به کسی گفتند: ‌برویم روضه، گفتم: من شام خورده‌ام. این پیداست به خاطر شام روضه می‌رود. هدف فقط خدا باشد.
2- کار برای خدا با واسطه‌های الهی
البته حالا وقتی هم که می‌گوییم: فقط خدا! واسطه‌های خدایی هم اشکالی ندارد. آخر ما یک مشکلی با وهابی‌ها داریم. وهابی‌هایی که آن عالم بزرگوار را کشتند. بد نیست که پوکی وهابیت را در یک دقیقه بگویم. وهابی‌ها می‌گویند: جز خدا به سراغ هر کس بروی شرک است. فقط خدا! وقتی می‌گوییم: فقط خدا یعنی چه؟ ‌یعنی اگر شما بگویی: یا محمد! شرک است. باید بگویی: یاالله! بگویی: یا علی! شرک است. فقط باید بگویی: یاالله! فقط بگو: یاالله! بگویی: یا محمد! یا علی! یا فاطمه! یا حسن!‌ یا حسین!‌ یا مهدی! همه شرک است. این حرف وهابی‌ها است. حالا ببینید چقدر پوک است. قرآن در نماز می‌گوید: فقط کمک از تو! آیه‌اش چیست؟ می‌گوید: «وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (فاتحه/5) «إِیَّاکَ» یعنی فقط! می‌گوییم: آهای وهابی، تو که می‌گویی: فقط خدا! در نماز هم می‌گوییم: فقط از خدا کمک می‌خواهیم. «وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» پس چرا خدایی که می‌گوید: فقط از تو، فقط از تو، فقط از تو، بعد می‌گوید: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» (بقره/153) یعنی از صبر و نماز هم کمک بگیرید. مگر نمی‌گویید: فقط خدا! در قرآن هم می‌گوید: فقط از خدا! «وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» یعنی فقط از خدا کمک می‌خواهیم. پس چرا در آیه‌ی دیگر می‌گوید: از صبر و صلاة هم استعانت بجویید؟ پس مانعی ندارد که ما هم توحید را قبول داریم. فقط خدا را قبول داریم. هم واسطه‌های الهی را قبول داریم. نه بت! بت جماد است مجسمه است. واسطه‌هایی که خدا اجازه داده است.
یک چیز دیگر هم برای «فقط خدا» بگویم. در قرآن می‌فرماید: این پرنده را فقط خدا حفظ کرده است. «مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّـهُ» (نحل/79) یا «مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَـٰنُ» (ملک/19) آیه‌ی دیگر است. «إِلَّا اللَّـهُ» یعنی فقط خدا! فقط خدا این پرنده را در هوا نگه داشته است. فقط رحمان این پرنده را نگه داشته است. پس چرا در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «یَطِیرُ» این پرنده‌ای که در هوا ایستاده است. «یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ» (انعام/38) با بال‌هایش ایستاده است. بال دارد که ایستاده است. یعنی درست است که قرآن می‌گوید: فقط خدا! فقط خدا! اما در جای دیگر می‌گوید: اما همین خدا کاری را هم که انجام می‌دهد، توسط دو بال انجام می‌دهد. مانعی ندارد که ما بگوییم: فقط خدا! اما متوسل به اولیای خدا هم بشویم. ما می‌گوییم: فقط خدا پرنده را نگه داشته است، اما مانعی ندارد که این خدایی که پرنده را نگه داشته است، توسط دو تا بال نگه‌دارد. در نماز می‌گوییم: فقط از خدا کمک بخواهیم. اما همین قرآنی که می‌گوید: فقط از خدا کمک بخواهید، می‌گوید: از صبر و صلاة هم کمک بخواهید. این پوکی حرف وهابیت است. آن وقت سر این موضوع سر می‌برند. اعدام می‌کنند. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید