تسلیم بودن در برابر حق و منطق
تاریخ پخش: 09/06/96
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث
ما در مورد این است که نسبت به حق تسلیم باشیم ولو به ضرر ما باشد. یک کسی
حرفش حق است. کشوری حرفش حق است، بچهای، بزرگی، خانمی، مردی، هرکسی حرفش
حق است، تسلیم حق باشیم. تسلیم قانون باشیم. تسلیم منطق باشیم. نگوید: من
گفتم. یکی از حرفهای غلطی که در ایران میگویند: این است که حرف مرد یکی
است! این از دروغهاست. حرف مرد باید حق باشد. اگر شما حرف زدی، شش تا باطل
بود، بگو: من شش تا حرف زدم، از هر شش تا برگشتم. حرف مرد حق است، نه حرف
مرد یکی است.
نه من گفتم: باید طلاقش بدهم. خوب شما گفتی، غلط کردی.
نباید طلاق بدهی. من گفتم باید... نباید طلاق بدهی. من گفتم: باید چنین
کنم. من گفتم باید... برای خودمان یک چیزی را مصور میکنیم مثل بت پرستها،
بت پرستها با دست خودشان بت میتراشیدند و مقابل بت خودشان گریه
میکردند. قرآن میگوید: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون» (صافات/95) با
دست خودت تراشیدی حالا گریه میکنی؟ با دست خودمان آداب و رسومی را
تراشیدیم، خودمان در آداب و رسوم خودمان گیر کردیم. میگویند: کسی اسم
بچهاش را رستم گذاشت. میترسید صدایش بزند. خودش زاییده بود و خودش هم
رستم گذاشته بود ولی چون رستم پهلوان بود.
1- ارزش کارها، به مقدار تسلیم بودن در برابر خدا
در
مورد تسلیم حرف میزنیم. ارزش کار به مقدار تسلیم است. و لذا کسی یک کاری
بکند ولی دلش نخواهد، قبول نیست. یک مثل قرآنی بزنم. یک کشتهای در جاده
افتاده بود. یک قبیله میگفت: اینها کشتند. یک قبیله میگفت: آنها کشتند.
نزد موسی آمدند که این را چه کسی کشته است. موسی به خدا گفت: قاتل این چه
کسی است؟ خدا به موسی گفت: گاوی را بکشید. این گاو که کشته شد، کشتهی گاو
را به آن کشته بزنید، کشته به کشته که خورد زنده میشود و بلند میشود
میگوید: قاتل من چه کسی است. تا گفتند: گاو، کسی که کشته بود. گفت: کدام
گاو؟ چه گاوی؟ سنش چقدر باشد؟ میخواست طرح اجرا نشود. هی بهانه میآورد.
بهانههای بنی اسرائیلی میآورد. سوره بقره هم به معنی گاو است بخاطر این
ماجرایی که درونش آمده است. بالاخره بعد از همه بهانهها «فَذَبَحُوها»
(بقره/71) ذبح کردند. قرآن پشت سر «فَذَبَحُوها» میگوید: «وَ ما کادُوا
یَفْعَلُون» کشتند. بعد میگوید: نخیر! نکشتند. اِ... کشتند، نکشتند یعنی
چه؟ «ذبحوا» ذبح کردند، کشتند. میگوید: «وَ ما کادُوا یَفْعَلُون» چرا؟
برای اینکه اینها کشتند اما دلشان همراه با این عمل نبود. باید دل هم همراه
باشد.
آدم ریاکار رو به خدا میایستند، پوستش این است که دارد با خدا
حرف میزند، اما ریاکار است. یعنی برای خدا نیست. چون دلش با عملش نیست،
نمازش قبول نیست. ریا شرک مخفی است و نماز هم باطل است. حتی اگر نماز برای
خدا نباشد، ولی جایش، بگوید: من صف اول میروم که دوربین مرا نشان بدهد.
نماز برای خداست اما مکانش برای غیر خداست. نماز باطل است. زمانش، اول وقت
نماز بخوانیم که بگویند: فلانی آدم خوبی است. باز زمان برای غیر خدا باشد
نماز باطل است. مکان برای غیر خدا باشد نماز باطل است. واجبی را برای غیر
خدا بگوییم، مستحبی را برای غیر خدا بگوییم، باطل است. چرا؟ برای اینکه
ظاهرش این است که من رو به خدا هستم اما باطل است. نمازهایی که میخوانیم
رو به قبله میایستیم و وضو هم میگیریم اما دلمان جای دیگری است. چقدر از
نماز قبول است. حدیث داریم از نماز مقداری قبول است که دلت باشد. لذا یک
کسی نماز میخواند، یک پنجم نماز حواسش جمع است. یک پنجم نمازش قبول
میشود. خودش همینطور است. یک گلابی که میخری جایی را میخوری که لک
ندارد. هرجا پوسیده باشد، آن قسمتی از میوه را میخوری که سالم است. خدا هم
همینطور است. قسمتی از نماز قبول است که دلت باشد. دل نباشد، قبول نیست.
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید